راه ترکستان من...

ترسم که به کعبه نرسی اعرابی کاین ره که تو می روی به ترکستان است
جمعه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۱۴ ق.ظ

جدید الورودها بخونن

سلام برشما که احتمالا دارید به آینده، به دانشگاه، به دانشجوییت(!) و به خیلی چیزهای دیگر سلام می دهید؛ با هم دقایقی گرم می گیریم:

*گاهی وقت‌ها سلام یعنی خداحافظ ...

خیلی نگذشته؛ آن زمانی که سرگرم انتخاب رشته بودید ماه رمضان تمام شد، ماه رمضانی که زین العابدین (ع) در زیارت وداعش بر لحظات و نعماتش سلام می دهد و این سلام یعنی خداحافظ! ربطش چه بود؟ یعنی سلام شما به دانشگاه مساویست با خداحافظی تان با آن! از این پس هرکاره ای که باشی، هر استعداد که داشته باشی و هرکاری هم که بکنی آخرش می گذرد. «مهندس گرامی!» پاسخ دانشگاه به این سلام شماست. ممکن است دیر و زود داشته باشد وی سوخت و سوز ندارد. خوب؛ وقتی همه آخرش به یک لقب و غایت می رسند، عقل سلیم در رابطه با گذران عمر در این چندسال چه می گوید؟ به راستی چگونه می توان در این قله ی قاف و مهدمهندسی با دیگران تفاوت داشت؟


*دانشگاه اول مسیر، نه انتهای آمال

قدیما آرزوی همه مان قبولی کنکور بود. وقتی  اومدیم دانشگاه، دیگه هدفی نداشتیم؛ به اولین چیزی که رسیدیم یا گذران دوره دانشگاه به سان پیش‌دانشگاهی - باهمان دغدغه‌ها واسترس‌ها - بود یا ولنگاری و عیاشی! دوست من؛ دانشگاه آمدن تازه اول راهست برای اهداف بزرگتر؛  آنچه دانشمند و مهندس و مخترع و در یک کلام خفن و غول­تشن می سازد هدف و پشتکارست، نه استعداد و ساعت مطالعه! هدف ها هم هرچه بزرگتر باشند آدم را بزرگتر می کنند. وقتی پیش‌دانشگاهی بودیم می گفتیم برای دورقمی شدن مثل فلانی باید درس بخوانیم، هدف انسان که مشخص شود الگو هم برایش معنی پیدا می کند. راستش دانشگاه با دبیرستان فرق دیگری هم دارد: ما دیگر نباید مصرف کننده باشیم، دیگر بچه نیستیم و برایمان کلی اسفند دود می‌کنند و قربان صدقه می‌روند. راستی در این مقطع حساس که در اوج جوانی هستیم، چه اهداف و الگوهایی داریم و در کدام آرزوها سیر می‌کنیم؟

 *سواد در عربی یعنی سیاه کردن کاغذ...

خیلی ها وقتی از دانشگاه بیرون می روند، بیسوادند! یعنی همان دوره ی بی سوخت وسوز را گذرانده اند! عده ای باسواد شده اند، بلدند ورق سیاه کنند،  حال نوشتن معادله باشد، کشیدن نقشه باشد یا خلاصه برداریشان، همین!  عده‌ی اندکی هم باقی اند که علم دارند؛ همان علمی که زکاته نشره]1[، همان علمی که یقذف ا.. فی قلب من یشا]2[، همان علمی که عالِم می سازد که حتی اگر درس آدم مهندسی و مادی هم باشد، ملتی را از آن سودمند می کند و در نهایتش انسان را به لقاءا... می رساند. کلا از این جماعت دانشگاهی چندتا از این انسان‌ها داریم؟ راستی شهید احمدی روشن را می شناسی؟

*دانشجو نباید سیب زمینی باشد...

سیب زمینی خواص زیادی دارد، یکی از خواصش اینست که روزهای جمعه ی خوابگاهیارا جمع می کند. شاید الان درک کنی که اگر دانشجو تحصیل علم بکند، متخصص هم بشود، احیاناً آدم خوبی هم باشد، اگر مسائل جامعه را درک نکند، جهت گیری های جامعه را نفهمد، نیازهای جامعه را درک نکند، ممکن است چه اشتباهای بزرگی را مرتکب بشود؟ می دانید که آن انسان عالم و متخصص که در مسایل جاری کشور خودش آگاه نباشد، چگونه ممکن است به ابزاری برای دیگران تبدیل بشود؟ علم وعالم همانگونه که مفیدند می توانند مضر هم باشند. احتمالا در ذهنتان چنین مصداق هایی دارید.

چو دزدی با چراغ آید     گزیده تر برد کالا!

 

 

*العزة والقدرة والعلم للله جمیعا

کلاً همه ی آمال و آرزو و فکرت چند؟ ثروت؟ قدرت؟ دانش؟ چی؟ هرکاره هم که بشیم همش دست خداست،مگه نه؟ جالبه برای این موارد حتی اگه پاهاتون رو به زمین بکوبیم وبگیم:«مامان منم میخوام!» بهتون نمیدن! باید از خودش بگیریم. دانشجو شدن حریم ها رو تغییر نمی ده، آدم رو از دین و خدا وپیغمبر بی نیاز نمی کنه که هیچ، محتاج ترش هم می کنه. مگه نخوندید که بوعلی سینا به اون عظمت وقتی تو مسائل گیر می کرد، دو رکعت نماز می خوند. نه ..نه... نگفتم دو رکعت نماز بخونین .. خدا روشش رو گفته «من جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا»  باید برای رضای خدا کار کنیم و درس بخونیم . اون موقع اگه از خونه صبحها بیای دانشگاه باخودت میگی: «دانشگاه می رم قربة الی ا..» شد نماز شد روزه شد خیلی چیزای دیگه. این رو هم امتحان کن، ضرر نداره! البته فعلا کارمون درس خوندنه بعدها ممکنه رضای خدا در کار دیگری باشد. شهید چمران و بابایی و شهریاری و علیمحمدی هم اینجوری بودن. تا حالا از خودمون پرسیدیم که چرا چمران با اون مقام علمی آمریکا رو ول کرد و اومد رفت جبهه؟ یا چرا این همه متخصص فقط این چندتا رو شهید می کنن؟

*دانشگاه برایتان رِد کارپت [3] پهن نمی کند!

-دانشکده ی فنی تهران دانشکده ی اول فنی ایران است!  -خوب باشد. امکانات دارد! داشته باشد! ببین اینجا بخوای رشد کنی بخوای درست ودرمون کارکنی ، کل مسیر مال خودته همونجوری که آخرش مال ِ مالِ خودته. اینجا بهمون آب هویج بستنی نمی دن؛ شاید آب خالی هم ندن ؛ اما ارزش دارد که وقتی مملکتی در حال توسعه و ساخته شدن است، ما هم ذره کاری انجام بدیم که در آخرت حساب‌کِش بدی‌هایمان باشد. یادش بخیر اول ابتدایی می خواندیم :

دست به دست هم دهیم به مهر    میهن خویش کنیم آباد

* ان مع العسر یسرا [4]

سختی راه شیرینی راهست.حاج آقا قرائتی می گفت که در قرآن سه برابر «عسر»، یسر آمده است. جالبه! با هر سختی سه آسانی ... چقدر خوب! تحریم چیز سختی است، مرجع نداشتن چیز سختی است اما احمدی روشن هسته ای راه انداخت، تهرانی مقدم موشک سازی راه انداخت. قدیمترا برید ببنید پروفسور حسابی چقدر چیز راه انداخته که شاید محدودیات و شرایطشون هم از ما سخت تر بوده! با این کار‌ها میشه پیش خدا روسفید بود. حواسمون باشه دولت از بیت المال مستضعفین برای ما خرج میکنه که اونها رو از استضعاف بیرون بیاریم، آخرت همشون از دستمون طلبکار نشن؛ ها!!!

* درس برای زندگی، نه زندگی برای درس

حالا ممکنه بگید ای بابا کی خواست شهید چمران بشه! سخت نگیر، بابا دنیا دو روزه که یه روزش جمعست با هم میریم نماز جمعه! میگم حداقل در جریان باشید که تو دانشگاه‌های ماساچوست و کمبریج و فرانکفورت هم، ملت صبح تا شب خود را به بهای اندک نمی دهند، که شاید دین هم ندارند. بهای اندک ولگردی و عیاشی نیست! چون در ولگردی حداقل هیچ را بهمان می دهند! خود دانیم!

والسلام

پی نوشت:

1- زکات علم انتشار آن است.  2- در قلب هرکسی که بخواهد می ریزد.

3 red carpet ، موکت سرخ رنگی در هنگام استقبال از مقامات خارجی در کشور میهمان پهن میشود!

 4- قطعا هرسختی آسانی ای را در پی دارد.

 



نوشته شده توسط جمال کزازی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

راه ترکستان من...

ترسم که به کعبه نرسی اعرابی کاین ره که تو می روی به ترکستان است

جدید الورودها بخونن

جمعه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۱۴ ق.ظ

سلام برشما که احتمالا دارید به آینده، به دانشگاه، به دانشجوییت(!) و به خیلی چیزهای دیگر سلام می دهید؛ با هم دقایقی گرم می گیریم:

*گاهی وقت‌ها سلام یعنی خداحافظ ...

خیلی نگذشته؛ آن زمانی که سرگرم انتخاب رشته بودید ماه رمضان تمام شد، ماه رمضانی که زین العابدین (ع) در زیارت وداعش بر لحظات و نعماتش سلام می دهد و این سلام یعنی خداحافظ! ربطش چه بود؟ یعنی سلام شما به دانشگاه مساویست با خداحافظی تان با آن! از این پس هرکاره ای که باشی، هر استعداد که داشته باشی و هرکاری هم که بکنی آخرش می گذرد. «مهندس گرامی!» پاسخ دانشگاه به این سلام شماست. ممکن است دیر و زود داشته باشد وی سوخت و سوز ندارد. خوب؛ وقتی همه آخرش به یک لقب و غایت می رسند، عقل سلیم در رابطه با گذران عمر در این چندسال چه می گوید؟ به راستی چگونه می توان در این قله ی قاف و مهدمهندسی با دیگران تفاوت داشت؟


*دانشگاه اول مسیر، نه انتهای آمال

قدیما آرزوی همه مان قبولی کنکور بود. وقتی  اومدیم دانشگاه، دیگه هدفی نداشتیم؛ به اولین چیزی که رسیدیم یا گذران دوره دانشگاه به سان پیش‌دانشگاهی - باهمان دغدغه‌ها واسترس‌ها - بود یا ولنگاری و عیاشی! دوست من؛ دانشگاه آمدن تازه اول راهست برای اهداف بزرگتر؛  آنچه دانشمند و مهندس و مخترع و در یک کلام خفن و غول­تشن می سازد هدف و پشتکارست، نه استعداد و ساعت مطالعه! هدف ها هم هرچه بزرگتر باشند آدم را بزرگتر می کنند. وقتی پیش‌دانشگاهی بودیم می گفتیم برای دورقمی شدن مثل فلانی باید درس بخوانیم، هدف انسان که مشخص شود الگو هم برایش معنی پیدا می کند. راستش دانشگاه با دبیرستان فرق دیگری هم دارد: ما دیگر نباید مصرف کننده باشیم، دیگر بچه نیستیم و برایمان کلی اسفند دود می‌کنند و قربان صدقه می‌روند. راستی در این مقطع حساس که در اوج جوانی هستیم، چه اهداف و الگوهایی داریم و در کدام آرزوها سیر می‌کنیم؟

 *سواد در عربی یعنی سیاه کردن کاغذ...

خیلی ها وقتی از دانشگاه بیرون می روند، بیسوادند! یعنی همان دوره ی بی سوخت وسوز را گذرانده اند! عده ای باسواد شده اند، بلدند ورق سیاه کنند،  حال نوشتن معادله باشد، کشیدن نقشه باشد یا خلاصه برداریشان، همین!  عده‌ی اندکی هم باقی اند که علم دارند؛ همان علمی که زکاته نشره]1[، همان علمی که یقذف ا.. فی قلب من یشا]2[، همان علمی که عالِم می سازد که حتی اگر درس آدم مهندسی و مادی هم باشد، ملتی را از آن سودمند می کند و در نهایتش انسان را به لقاءا... می رساند. کلا از این جماعت دانشگاهی چندتا از این انسان‌ها داریم؟ راستی شهید احمدی روشن را می شناسی؟

*دانشجو نباید سیب زمینی باشد...

سیب زمینی خواص زیادی دارد، یکی از خواصش اینست که روزهای جمعه ی خوابگاهیارا جمع می کند. شاید الان درک کنی که اگر دانشجو تحصیل علم بکند، متخصص هم بشود، احیاناً آدم خوبی هم باشد، اگر مسائل جامعه را درک نکند، جهت گیری های جامعه را نفهمد، نیازهای جامعه را درک نکند، ممکن است چه اشتباهای بزرگی را مرتکب بشود؟ می دانید که آن انسان عالم و متخصص که در مسایل جاری کشور خودش آگاه نباشد، چگونه ممکن است به ابزاری برای دیگران تبدیل بشود؟ علم وعالم همانگونه که مفیدند می توانند مضر هم باشند. احتمالا در ذهنتان چنین مصداق هایی دارید.

چو دزدی با چراغ آید     گزیده تر برد کالا!

 

 

*العزة والقدرة والعلم للله جمیعا

کلاً همه ی آمال و آرزو و فکرت چند؟ ثروت؟ قدرت؟ دانش؟ چی؟ هرکاره هم که بشیم همش دست خداست،مگه نه؟ جالبه برای این موارد حتی اگه پاهاتون رو به زمین بکوبیم وبگیم:«مامان منم میخوام!» بهتون نمیدن! باید از خودش بگیریم. دانشجو شدن حریم ها رو تغییر نمی ده، آدم رو از دین و خدا وپیغمبر بی نیاز نمی کنه که هیچ، محتاج ترش هم می کنه. مگه نخوندید که بوعلی سینا به اون عظمت وقتی تو مسائل گیر می کرد، دو رکعت نماز می خوند. نه ..نه... نگفتم دو رکعت نماز بخونین .. خدا روشش رو گفته «من جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا»  باید برای رضای خدا کار کنیم و درس بخونیم . اون موقع اگه از خونه صبحها بیای دانشگاه باخودت میگی: «دانشگاه می رم قربة الی ا..» شد نماز شد روزه شد خیلی چیزای دیگه. این رو هم امتحان کن، ضرر نداره! البته فعلا کارمون درس خوندنه بعدها ممکنه رضای خدا در کار دیگری باشد. شهید چمران و بابایی و شهریاری و علیمحمدی هم اینجوری بودن. تا حالا از خودمون پرسیدیم که چرا چمران با اون مقام علمی آمریکا رو ول کرد و اومد رفت جبهه؟ یا چرا این همه متخصص فقط این چندتا رو شهید می کنن؟

*دانشگاه برایتان رِد کارپت [3] پهن نمی کند!

-دانشکده ی فنی تهران دانشکده ی اول فنی ایران است!  -خوب باشد. امکانات دارد! داشته باشد! ببین اینجا بخوای رشد کنی بخوای درست ودرمون کارکنی ، کل مسیر مال خودته همونجوری که آخرش مال ِ مالِ خودته. اینجا بهمون آب هویج بستنی نمی دن؛ شاید آب خالی هم ندن ؛ اما ارزش دارد که وقتی مملکتی در حال توسعه و ساخته شدن است، ما هم ذره کاری انجام بدیم که در آخرت حساب‌کِش بدی‌هایمان باشد. یادش بخیر اول ابتدایی می خواندیم :

دست به دست هم دهیم به مهر    میهن خویش کنیم آباد

* ان مع العسر یسرا [4]

سختی راه شیرینی راهست.حاج آقا قرائتی می گفت که در قرآن سه برابر «عسر»، یسر آمده است. جالبه! با هر سختی سه آسانی ... چقدر خوب! تحریم چیز سختی است، مرجع نداشتن چیز سختی است اما احمدی روشن هسته ای راه انداخت، تهرانی مقدم موشک سازی راه انداخت. قدیمترا برید ببنید پروفسور حسابی چقدر چیز راه انداخته که شاید محدودیات و شرایطشون هم از ما سخت تر بوده! با این کار‌ها میشه پیش خدا روسفید بود. حواسمون باشه دولت از بیت المال مستضعفین برای ما خرج میکنه که اونها رو از استضعاف بیرون بیاریم، آخرت همشون از دستمون طلبکار نشن؛ ها!!!

* درس برای زندگی، نه زندگی برای درس

حالا ممکنه بگید ای بابا کی خواست شهید چمران بشه! سخت نگیر، بابا دنیا دو روزه که یه روزش جمعست با هم میریم نماز جمعه! میگم حداقل در جریان باشید که تو دانشگاه‌های ماساچوست و کمبریج و فرانکفورت هم، ملت صبح تا شب خود را به بهای اندک نمی دهند، که شاید دین هم ندارند. بهای اندک ولگردی و عیاشی نیست! چون در ولگردی حداقل هیچ را بهمان می دهند! خود دانیم!

والسلام

پی نوشت:

1- زکات علم انتشار آن است.  2- در قلب هرکسی که بخواهد می ریزد.

3 red carpet ، موکت سرخ رنگی در هنگام استقبال از مقامات خارجی در کشور میهمان پهن میشود!

 4- قطعا هرسختی آسانی ای را در پی دارد.

 

نظرات  (۱)

خوب بود. امیدواریم که خودمان را به این ارمان های شدنی نز دیک و نزدیک تر کنیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی